در دوران پس از جنگ سرد، مخاطرات امنیتی و هزینههای راهبردی قدرتهای بزرگ همانند آمریکا افزایش یافته است و یکی از دلایل آن را میتوان گسترش حوزه مداخلهگرایی آمریکا دانست. مداخلهگرایی بدون هزینه وجود ندارد، از جمله هزینههای مداخلهگرایی آمریکا میتوان به هزینههای اعتباری، انسانی و ابزاری اشاره داشت که این هزینهها از سال 2001 بهگونهای تصاعدی افزایش یافته و در شرایط موجود حتی اعتبار راهبردی آمریکا نیز تحتالشعاع شکستهای امنیتی قرار گرفته است.
فرود اجباری هواپیمای RQ170 آمریکا در کاشمر از شهرهای استان خراسان جنوبی نشان میدهد که هواپیمای یاد شده دارای ماموریت تجسسی در عمق سرزمین ایران بوده است. این هواپیما که از قابلیت تکنیکی بالایی برخوردار است درصدد بود تا نهادهای تاکتیکی و عملیاتی ایران در شرق کشور را ردیابی نموده و اطلاعات کاملی از آنها بهدست آورد. این اقدامات در عرف حقوق بینالملل تجاوز همهجانبه به حوزه سرزمینی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشورها محسوب میشود.
آمریکا تلاش دارد تا با گسترش حوزه قدرت نرم خود جنگ سایبرنتیک علیه ایران را گسترش داده و آن را مقدمهای برای اقدامات نظامی آینده قرار دهد. فرود اجباری هواپیمای تجسسی آمریکا بیانگر 2 واقعیت مهم است؛ اولین واقعیت، انعکاس آسیبپذیری امنیتی و راهبردی آمریکا محسوب میشود؛ به عبارت دیگر وقتی که حوزه مداخلهگرایی گسترش یابد هزینهها بهگونهای اجتنابناپذیر افزایش پیدا خواهد کرد.
دومین واقعیت را باید در آسیبپذیری آمریکا دانست. در دوران جنگ سرد فقط 2 هواپیمای تجسسی آمریکا مورد هدف قرار گرفت که اتحاد شوروی و کرهشمالی توانستند هواپیماهای یو2 آمریکا را سرنگون کنند؛ هواپیماهایی که متعلق به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بوده است. هماکنون هواپیماهای RQ170 جایگزین هواپیماهای یو 2 شده و این هواپیماها نیز متعلق به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکاست.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا مجری تهدیدات متنوع علیه ایران بوده است. در سال 1332 کودتا علیه دولت قانونی ایران را سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا سازماندهی کردو به مرحله اجرا رساند، در سال 1979 سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا گروههای مسلح ضدانقلاب را تجهیزکرد و مورد حمایت مالی اطلاعاتی و نظامی قرار داد، در سالهای بعد از جنگ تحمیلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا چندین پروژه خرابکاری علیه تاسیسات ایران را به انجام رسانده است. بهرهگیری از جنگ سایبرنتیک را میتوان نمادی از رویارویی استراتژیک آمریکا علیه ایران دانست و هواپیمای RQ170 نیز متعلق به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکاست.
تراژدی تاریخ همیشه تکرار میشود، نیروهای برانداز در دام قرار میگیرند؛ قدرت چنین سازمانهایی تحتالشعاع اراده سیاسی و قابلیت تکنیکی کشورهایی قرار میگیرد که برای سالیان طولانی هدف اقدامات عملیاتی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بودهاند و در چنین شرایطی اوباما به همراه سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا تلاش دارند تا واقعیتهای مداخلهگرایی آمریکا را وارونه جلوه دهند. آنان اعلام داشتهاند که این هواپیما متعلق به ایساف است. ایساف مجموعه نیروهای نظامی محسوب میشوند که تحت نظارت سازمان ملل قرار دارند.
باید از آمریکا به همراه فرماندهان نظامی ایساف این پرسش را مطرح کرد که آیا حوزه عملیاتی ایساف در فاصله 250 کیلومتری عمق سرزمینی از مرزهای افغانستان قرار دارد؟ آیا اطلاعات مربوط به پایگاهها، یگانها و عرصههای تاکتیکی ایران مورد نیاز ایساف است؟ و آیا به کارگیری چنین هواپیماهایی را در ایران به اطلاع سازمان ملل رسانده است؟
باید گفت پاسخ به تمام سؤالات ایراد شده منفی است. آمریکا باید هزینههای اعتباری مداخلهگرایی را بپردازد. شادمانی آمریکاییها برای انفجار و تخریب تاسیسات راهبردی ایران بدون هزینه نخواهد بود و این امر آغاز هزینه آمریکا در ایران است. 30 سال گذشته بخشی دیگر از هواپیماهای نظامی آمریکا در عملیات ناموفق پنجه عقاب منهدم شدند. بار دیگر پنجه عقاب در خاکریز ایران باقی مانده است. آیا چنین حوادثی میتواند عبرتی برای محافظه کاران آمریکایی جهت کاهش الگوهای تهاجمی خود علیه ایران باشد؟ اگر چنین واقعیتی نادیده گرفته شود، طبعا دورانهای آینده، ماهیت بحرانیتری خواهند داشت و در دوران بحران، هزینههای راهبردی تمامی بازیگران از جمله آمریکا افزایش مییابد.